با عرض سلام
قابل توجه کاربران محترم
لینک کانال "جنبش منتظران ظهور" در تلگرام به آدرس زیر می باشد .
با عرض سلام
قابل توجه کاربران محترم
لینک کانال "جنبش منتظران ظهور" در تلگرام به آدرس زیر می باشد .
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 531 | ali1213 |
![]() |
1 | 413 | ali1213 |
![]() |
0 | 393 | ali1213 |
علما و امام زمان(عج)
17 - دیدار آیة اللّه سیّد محسن امین با امام زمان علیهالسلام و دیدن مطلبی شگفت انگیز در مورد...
(قسمت اول)
🍒مرحوم آیة اللّه حاج شیخ اسحاق رشتی می گوید: «در زمان حکومت شریف علی، پدر شریف حسین، آخرین پادشاه و شرفای حجاز که حسنی و زیدی و از سادات و فرزندان پیامبر بودند.
اینجانب به مکّه مشرّف شدم و در همه جا از طواف گرفته تا عرفات، منی و مشعر، دل در شور و عشق حضرت ولی عصر (ع) داشتم چرا که با الهام از روایات و استفاده از اخبار یقین داشتم که آن بزرگوار همه ساله در موسم حجّ تشریف دارند و مناسک را بجا می آورند.
🌱دست دعا و تضرّع به بارگاه خدا برداشتم و از او خواستم که مرا به فیض دیدار نائل آورد، امّا ایّام حجّ سپری شد و موفّق نشدم.
در این اندیشه بودم که چه کنم؟ آیا به لبنان بازگردم و سال بعد برای زیارت و در پی مقصود بازگردم یا اینکه همانجا رحل اقامت افکنده و از خدا حجّت او را بطلبم؟
پس از محاسبه بسیار دیدم با وسائل مسافرت روز (که همانند امروز نبوده است) بهتر است بمانم شاید خدا مدد کند و توفیق یار گردد وبه منظور نائل آیم.
🍂بنا را بر ماندن نهادم و تا مراسم سال بعد ماندم امّا با همه تلاش و جستجو، سال بعد هم توفیق دیدار نیافتم باز هم ماندم و تا سال سوّم، چهارم، پنجم یا هفتم این توقّف ادامه یافت.
در این مدّت طولانی با مرحوم شریف علی پادشاه حجاز آن روز طرح دوستی ریخته شد به صورتی که گاه و بیگاه بدون هیچ مانعی به اقامتگاه او می رفتم و با او ملاقات می کردم.
🌿در آخرین سال توقّفم در مکّه بود که موسم حجّ فرا رسید و من پس از انجام مناسک حجّ روزی پرده خانه کعبه را گرفتم و بسیار اشک ریختم و به بارگاه خدا گله بردم که: «چرا در این مدّت طولانی به این سیّد عالم و خدمتگزار دین و ملّت و از شیفتگان آن حضرت توفیق دیدار حاصل نیامده است؟»
🍁آری! پس از راز و نیاز بسیار از خانه خدا خارج و به دامنه کوهی از کوههای مکّه بالا رفتم. هنگامی که به قلّه کوه رسیدم در آن سوی کوه دشت سرسبز و بسیار پرطراوت و خرّمی که همانندش را در همه عمر ندیده بودم در برابر خویش نظاره کردم.
شگفت زده شدم، با خود گفتم: «در اطراف مکّه و به بیان قرآن: در دشت فاقد کشت و زرع...، این همه طراوت و سرسبزی و چمن از کجا؟ چگونه من در این سالها اینجا را ندیده ام؟»
🌾از فراز کوه به سوی دشت گام سپردم که در میان آن صحرای پر طراوت و خرّم، خیمه ای شاهانه دیدم. نزدیک شدم تا بنگرم جریان چیست که دیدم گروهی در میان خیمه نشسته اند و انسان وارسته و والایی برای آنان صحبت می کند.
نزدیکتر شدم دیدم خیمه لبریز از جمعیّت است در گوشه ای گوش به سخنان آن بزرگوار سپردم دیدم می گوید: «از کرامت و بزرگواری مادرمان فاطمه (س) این است که فرزندان و دودمان پاک او، باایمان به حقّ از دنیا می روند و در هنگامه سکرات مرگ ایمان واقعی و ولایت به آنان تلقین شده و با دین حقّ از دنیا می روند.»
🌻با شنیدن این نکته عقیدتی، نگاهی به طراوت و زیبایی و خرّمی آن پهن دشت سبزه زار نمودم و باز برگشتم تا به خیمه و چهره هایی که در درون آن نشسته بودند بنگرم که دیدم خیمه و کسانی که در درون آن بودند از نظرم ناپدید شدند.
با عجله بار دیگر چشم به آن دشت سرسبز و پرطراوت دوختم که دیدم از آن هم خبری نیست و خود را در دامنه کوهها و بیابانهای گرم و سوزان حجاز یافتم.
☘با اندوهی جانکاه برخاستم و از کوه پایین آمدم، وارد شهر مکّه شدم و اوضاع و احوال شهر را غیرعادّی یافتم.
دیدم مردم شهر آهسته با هم گفتگو می کردند و نیروهای انتظامی شهر اندوهگین به نظر می رسیدند.
پرسیدم: «چه خبر است؟ مگر اتّفاقی افتاده است؟!»
گفتند: «مگر نمی دانی که شریف مکّه در حال احتضار است.»
با شتاب خود را به اقامتگاه شریف که در جوار حرم و بازار صفا بود رساندم، امّا دیدم کسی را راه نمی دهند.
@montazeranmahdi